English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2214 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rainwash U شستشوی چیزی بوسیله باران
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rainwash U شسته شده بوسیله باران
scat U مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
rain check <idiom> U بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
to buy something at an auction U چیزی را در [بوسیله] حراجی خریدن
wherewithal U چیزی که بوسیله ان عملی قابل اجراست
photosensitize U بوسیله نور به چیزی حساسیت دادن
towline U طناب یا ریسمانی که بوسیله ان چیزی را می کشند
fescue U چوب کوچکی که بوسیله ان اموزگار چیزی را به شاگردنشان میدهد
lugs U اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
lugged U اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
lugging U اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
lug U اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
heuristic reason U دلیلی که بوسیله ان کسی چیزی رابرای خودثابت کندیاپیش خودبفهمد
cast pearls before swine <idiom> U از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
dragrope U طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
rainsquall U باد و باران باران شدید
rainstorms U باد و باران باران شدید
rainstorm U باد و باران باران شدید
menticide U شستشوی مغزی
wash bottle U بطری شستشوی
brain washing U شستشوی مغزی
abstersion U شستشوی زخم
wash deck hose U لوله شستشوی پل ناو
acid sludge U لجن شستشوی با اسید
well development U توسعه و شستشوی چاه
stepwise elution analysis U تجزیه شستشوی پلهای
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
bathtubs U جای شستشوی بدن درحمام
bathtub U جای شستشوی بدن درحمام
brainwash U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashed U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashes U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
lavage U انجدان رومی شستشوی معده یازخم شستشو دادن
pre-treatment U عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
raining U باران
rains U باران
rainy U پر باران
rained U باران
rainless U بی باران
rain water آب باران
rain proof U ضد باران
pluvine U باران زا
drizzle U نم نم باران
hydrometeor U باران
pluvian U باران زا
pluvial U باران زا
drizzled U نم نم باران
drizzling U نم نم باران
fine rain U باران
rainwater U اب باران
rain U باران
drizzles U نم نم باران
bombardments U گلوله باران
rainfall index U نمایه باران
sprinkle U پوش باران
sprinkled U پوش باران
sprinkles U پوش باران
raindrop U قطره باران
bombard U گلوله باران
bombarded U گلوله باران
udometer U باران سنج
rain gage U باران سنج
rain laden U باران ساز
rain check U بلیط باران
showering U درشت باران
showered U درشت باران
rainfall area U پهنه باران
rainfall gauge U باران سنج
shower U درشت باران
bombarding U گلوله باران
bombards U گلوله باران
fall out U باران رادیواکتیو
storm water overflow U سرریز اب باران
rainstorms U طوفان باران
dotterel U مرغ باران
cyclonic rain U باران چرخهای
sand blast U شن باران کردن
catchment U باران گیر
rainstorm U طوفان باران
fine rain U باران ریز
bombardment U گلوله باران
rainfall recorder U باران نگار
rainmaker U باران ساز
rainmaking U ایجاد باران
rainproof U عایق باران
to send down rain U باران فرستادن
raintight U باران ناپذیر
golden rain آتش باران
acid rain U باران اسیدی
blood rain U باران سرخ
pride of the morning U مه یا باران بامداد
petrel U مرغ باران
killdeer U مرغ باران
sleet U برف و باران
sleeted U برف و باران
sleeting U برف و باران
sleets U برف و باران
drizzling U نرمه باران
drizzles U نرمه باران
rain cats and dogs <idiom> U باران شدید
much rain U باران بسیار
ombrology U مبحث باران
ombrometer U باران سنج
rain gauge U باران سنج
orographic rain U باران کوهزاد
plovers U مرغ باران
plover U مرغ باران
much rain U باران زیاد
pash U باران شدید
mizzle U باران ریز
plenty of rain U باران کافی
drizzle U نرمه باران
pluvial dendation U باران ستردگی
pluviometry U باران سنجی
hydrometer U باران سنج
pluviosity U باران خیزی
showers U درشت باران
drizzled U نرمه باران
plenty of rain U باران فراوان
pluviometer U باران سنج
rain shower باران شدید
raindrops U قطره باران
hyetometer U باران سنج
pluvimeter U باران سنج
rain ga U باران سنج
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
rain prints U اثرهای چکه باران
cannonade U گلوله باران کردن
rainfall U ریزش باران بارنغگی
rainstorm U باران بوام باتوفان
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
rainstorms U باران بوام باتوفان
pluviograph U باران سنج خودکار
rain gauge station U ایستگاه باران سنجی
raindrop impressions U اثرهای چکه باران
typhoons U توفان همراه با باران
isoheyt U خط شاخص نقاط هم باران
isohyetal map U نقشه خطوط هم باران
rainproof U مانع نفوذ باران
rainsquall U باران توام باتوفان
monsoon U باد و باران موسمی
impluvium U حوض باران گیر
monsoons U باد و باران موسمی
killdee U یکجور مرغ باران
typhoon U توفان همراه با باران
raindrop imprints U اثرهای چکه باران
missiles U موشک باران کردن
storm water retention tank U منبعهای نگهدارنده اب باران
storm sewer U لوله فاضلاب اب باران
slugged U گلوله باران کردن
slugs U گلوله باران کردن
It was raining hard. U باران سختی می با رید
It was raining fast. U باران تندی می آمد
too much rain باران بیش از اندازه
totalizer U باران سنج دخیرهای
weather moulding U سنگی که اب باران راردمیکند
continuous rain بارش باران دائمی
weatherbeaten U باد و باران دیده
missile U موشک باران کردن
shoots U تیر باران کردن
shoot U تیر باران کردن
shell off U گلوله باران کردن
pitter-patter U چک چک باران و غیره ضربان
nimbus U وندی به معنای باران زا
nimbuses U وندی به معنای باران زا
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> U گرگ باران دیده .
intermittent rain بارش متناوب باران
stager U گرگ باران دیده
standard rain gage باران سنج معمولی
slug U گلوله باران کردن
pitter patter U چک چک باران و غیره ضربان
Not all clouds bring rain. <proverb> U هر ابرى باران نیاورد.
dripstone U سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
drizzly day U روزی که باران سیرمی بارد
We were caught in the rain ( rainstorm) . U وسط باران گیر کردیم
rain wash U فرسایش ناشی از ریزش باران
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
pratincole U سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
impluvium U [حوض باران گیر در روم باستان]
To stone someone . U کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
parkas U نوعی کت برای محافظت از باد و باران
weatherworn U فرسوده در اثر باد و باران وهوا
shellproof U محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
sprayed U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
The rain gutter is blocked up with leaves. U برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
spraying U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
weathertight U محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
sprays U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
Supposing it rains , what shall you do ? U فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
bombardments U گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
kerb inlet U روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
bombardment U گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
shell U قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells U قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells U بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The system has been solved by a coupled Poisson– Neumann algorithm. The resolution method consists of the linearization of the transport equations by the finite difference method. The actual version u
1Magnetometric methods
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com